باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

اولین برف زمستونی باران

عزیزکم فرشته کوچکم اولین روز برفیت گوارای وجودت امیدوارم همیشه سالم وسلامت باشی و از رحمتهای الهی سیراب بشی.. جمعه یازدهم بهمن 92 اینجا خیلی سرد شد و خبر از اومدن برف داشت..عصر برف شروع به باریدن کرد و تا دیشب ادامه داشت..شهر اینقدر قشنگ شده بود که اگه بزرگتر بودی مبردمت یبرون و کلی میگشتیم..یادمه آخرین باری که اینطوری برف بارید سال 86 بود که منو خاله غزاله کلی خاطره داریم از اون روز.دیروز خاله غزاله اومد اینجا کمکم چون عصری مهمون داشتیم.یه ایده خوب داد  و منم استقبال کردم..چون نمیتونستیم شمارو ببریم بیرون برفو ببینی برف رو آوردیم پیشت و آدم برفی درست کردیم..   اینم بگم که 5شنبه گذشته خونه دوست من یعنی خاله زکیه بودیم...
14 بهمن 1392

چهار ماهگیت مبارک عزیز دلم

عشق کوشولوی مامان..چهارماهگیت مبارک عزیز دلم..تو این 4 ماه خیلییییییی خانم بودی و اصلا مامانو اذیت نکردی.. جمعه بابایی علیرضا ما رو برد بیرون و سورپرایزمون کردو سر از آتلیه در آوردیم و واسه شما عکس انداختیم..منم که اخلاق بابا کاملا تو دستمه برات لباس خوب پوشیذم و گل سرتو هم برداشتم!!!!!!!!!!!! خیلی آروم بودی کلی عکس خوشگل انداختی..برگشتنی هم داشتی واسه خواب لج میکردی که سریع موبایل بابایی رو روشن کردم و گذاشتم تو کالسکه که شما هم زود خوابت برد.. دیروز هم واکسن داشتی..من و مامان سوری بردیمت واکسن کردی و یه کم هم گریه.شب هم موندیم خونه مامانی و امروز اومدیم خونه..دیشب یه کوچولو تب کردی اما اصلا اذیت نکردی..مامان فدای شما میشه که اینقدر خوب...
6 بهمن 1392

بارانم با من بمان

سلام نفس مامان و بابا امروز سه ماه و 25 روزه که اومدی به زمین..کارای  زیادی انجام میدی وحسابی وروجک شدی..خوابت خیلی کم شده و بازیگوشیهات زیاد..واسه همه کارات خیلی عجله داری..مثلا علایم در آوردن دندونت نمایان شده..آب دهن میریزی و دستاتو با ولع تمام گاز میزنی..دور لبت هم به خاطر ریختن آب دهن خشک شده ولثه هات سفید شده..سوار روروئک که میشی پای چپتو هل میدی به زمین و عقبی میری..وقتی دمر میذارمت با کمک من سینه خیز میری جلو و اینکه با کمک من میشینی..دخترک ناز من فکر نمیکنی خیلی داری عجله میکنی؟؟؟!!!!!  وکارهای دیگه هم میکنی مثلا پاهاتو میاری بالا و با دستای کوچولوت  اونا رو میگیری..وقتی صدات میکنیم برمیگردی سمت صدا..دستاتو واسه گ...
30 دی 1392

اولین موفقیت

عشق مامان امروز ساعت ١١ صبح موفق شد اولین غلت رو بزنه و بره رو شکمش هوررررااااااااااااااااااااااااااااا بگین ماشالله.. عزیز دلم در ١٠٧مین  روز زندگیش اولین غلتشو زد.یعنی ٣ ماه و ١٧ روزگیش.. دختر قشنگم اولین شیطنتت مبارک... ...
22 دی 1392

عاشقتم عزیزم

سلام  گل ناز 106روزه ی من اینقدر منو به خودت مشغول کردی که کم مینویسم.. بارانم خیلی خانمی دیگه موقع خواب گریه نمیکنی..خیلی شکمو شدی و هر وقت میای بغلم دهنت واسه شیر باز میشه قربونت برم..خوشبختانه خیلی کم شیر میریزی وخیلی بیشتر بازیگوش شدی. تازگیها هم یاد گرفتی جیغ بزنی هروقت باهات بازی میکنم یا باهات حرف میزنم با جیغ جوابمو میدی و میخندی منم قربونت میررم..دیگه کاملا منو میشناسی و دوست داری فقط بشینم کنارت تا ازت دور میشم نق نق میکنی تا برگردم پیشت. دیگه شیشه رو تو دستت میگیری و خودت شیر میخوری..اسباب بازی رو هم وقتی میذارم جلوت برمیداری و زود میندازیش..دیروز تا رفتم گاز و خاموش کنم و برگردم دیدم شما پستونک و از کنارت برداشتی...
22 دی 1392

تقدیم به زیباترین بهانه زندگی دخترم

تورو دیدمو دید من به این زندگی تغییر کرد همین لبخند شیرینت منو با عشق درگیر کرد شروع تازه ای واسه منه از نفس افتاده خدا تورو جای همه نداشته هام بهم داده تورو دیدمو دید من به این زندگی تغییر کرد همین لبخند شیرینت منو با عشق درگیر کرد شروع تازه ای واسه منه از نفس افتاده خدا تورو جای همه نداشته هام بهم داده چه آرامش دلچسبی تماشای تو بهم میده تو ایده آل ترین خوابی که بیداریه من دیده من نمیذارم که فردام یه لحظه ازتو خالی شه تو بدم بشي معناي بدي واسم عوض ميشه یه لحظه هم اگه دورشی حواسم پی تو میره هوا بدون عطر تو برای من نفس گیره ببین این عشق دریایی دلمو حرف دنیا کرد تو ثابت کردی که میشه یه دریا توی دل جا کرد یه دریا توی دل جا کرد چه آ...
16 دی 1392

فرشته کوچولوی 100 روزه ی ما

سلام گل همیشه بهارم سلام بر دخمل 100 روزه ی خودم عزیزکم هر چی از شیطنتت بگم کم گفتم..ماشالله هزار ماشالله از بس که بازیگوشی نمیخوای یه لحظه چش رو هم بذاری..منم که یه مدت باهات در گیر بودم تا چطور بخوابونمت تا گریه نکنی.تا اینکه به ذهنم رسید برات آهنگ بذارم که خوشبختانه جواب داد و بدون گریه میخوابی..وقتی هم داری میخوابی تو چش آدم زل میزنی و انتظار بازی داری.. پنجشنبه رکورد زدی ساعت 4 صبح پاشدی نمیخوابیدی تا 6 بیدار بودی و ورجه وورجه کردی و 6 به اجبار خوابوندمت.. تنها نمیتونم بذارمت چون از رو بالشت پامیشی و احتمال افتادنت زیاده..به تنهایی غلت میزنی فدات شم.عاشق بابایی علیرضا هستی بابایی از سه شنبه رفت رشت و رفتیم خونه مامانی سوری وق...
16 دی 1392