باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

با تو همه چی عالیه..

عشق مامان قلب مامان امروز 43 روزه که تو رو کنارم دارم با اینکه بعضی وقتهادلم واسه تکون خوردنات توی دلم تنگ میشه اما لمس وجودت در کنارم رو با هیچ چی عوض نمیکنم. تو این مدت کم خیلی بهت دل بستم وقتی میرم باشگاه دلم واست یه ذره میشه.. عزیزکم تو اینقدر خوبی که اصلا با تو تنها توی خونه بودن سخت نیست.. فقط وقتایی که گرسنه ای یا خودتو خیس میکنی صدای نق نقت تو خونه میپیچه..جالب اینجاست که تا صدامو میشنوی ساکت میشی.. دخترک ناز من به اندازه ی تمام دنیا دوستت دارم... خدای من هزاران هزار مرتبه شکرت به خاطر دادن این نعمت شیرین الهی به زندگیمون..  این عکس شمادر اولین روز ورود به خونه..گذاشتمت تو تختت و خودم به کارا رسیدم وقتی اومدم بهت سر ...
18 آبان 1392

آغاز زندگی سه نفره

این لباسو عزیز برات گرفته واسه اینکه فردا به محفل شیرخوارگان بریم ...البته شما در حال گریه هستی و اصرار داری اون سربندو از سرت بگیریم و موفق هم شدی..     امروز پنجشنبه به خونه تشریف فرما شدیم... دیروز چهل روز شما بود و دیگه باید از خونه عزیز رفع زحمت میکردیم دیگه باید زندگی عادیمونو شروع کنیم من و شما بابایی.. الان شما خوابیدی بابایی هم داره تلویزیون نگاه میکنه  و منم مشغول وبگردی.. ...
16 آبان 1392

.....دخترم ای جانم......

    دخترم ای شیرین تر از شهد عسل                             دخترم صد شعر نو یکصد غزل                                                     دخترم زیباترین رنگین کمان                                                                         &...
10 آبان 1392

یک ماهگی عروسکم

شنبه 4 آبان بردمت پیش دکتر تا نتیجه داروهاتو ببینه خوشبختانه داروها خوب ج دادن و شما سرماخوردگیت خیلی بهتر شد خدارو هزاران هزار مرتبه شکرت.. سه شنبه هم بردیمت بهداشت وزنت شده بود 4150 وقدت 53 و دور سرت 5/34 که نرمال بود..خداجونم بازم شکرت.. اینم عکس یک ماهگی   ولم کنین خواب دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!    تو خواب هم دست از سرم بر نمیدارین ولم کنین بذارین تو عالم خودم باشم.......   حالا هر چی میخواین عکس بندازین!!!!!!!!!!! اولین باری که پستونک خوردی............   ...
9 آبان 1392

روزمره گی های باران

سلام خوشگل من..  دختر من خیلی خانمه بزنین به تخته...  صبح که از خواب پا میشی یه کم با خودت بازی میکنی شیرتو میخوری(البته یه کوچولو شکمویی) و میخوابی ..شبا هم خیلی خانمتر از صبح لالا میکنی فقط یه چند شبه که یه کم بهونه میگیری فکر کنم به خاطر سرما خوردگیته.. اینجا دیگه من کلافه شدم بابا علیرضا شمارو گذاشت رو پاش اول آروم بودی چون برات تازگی داشت اما بعد دوباره لج کردی..   اینجا هم از خواب پاشدی لباستو عوض کردی و تر و تمیز دراز کشیدی کاری هم به کار کسی نداری خانمم..   اینجا هم داشتم عوضت میکردم خودت داری شیرتو مخوری دخترک مستقل من   ...
3 آبان 1392

دخترم مریض شده...92/7/30

  امروز صبح که از خواب پاشدی گلوت خرخر میکرد البته دو سه روزه اینجوری شدی برده بودمت مرکز بهداشت و دکتر گفت که چیزی نیست و اینقدر حساس نباشم..عزیز گفت ببرمت پیش یه متخصص. برات وقت گرفتیم و با فاطمه جون بردیمت..دکتر معاینت کرد و گفت که سرما خوردی مامان فدات بشه و برات کلی دارو نوشت..الهی بمیرم که هنوز یه ماهت نشده معده کوچولوت با دارو آشنا شد و گفت که اگه شیر مادر نمیخورد همین الان بستریش میکردم اینو که گفت خیلی ترسیدم..دکتر گفت تا سه روز دارو هارو مصرف کنی و شنبه دوباره ببرمت پیشش.. دختر گل من قوی باش.     دارو رو که میخوری مست خواب میشی مامان فدای صورت ماهت بشه     ...
3 آبان 1392

خدایا...

خدارا شاکریم به یمن آمدن فرشته کوچکمان به زمین با آسمانی ترین آرزوها برای پر خیر وبرکت بودن قدم های کوچکش و روح بخشیدن به زندگیمان
25 مهر 1392