باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

اندر حکایات 9 ماهگی

سلام دختر قشنگم..شما خوابیدی ومن فرصت کردم بیام و برات بنویسم..پیشاپیش از طولانی شدن پست عذر خواهی میکنم این روزا دارن میگذرن و من با اشتیاق دارم به بزرگ شدنت نگاه میکنم..تو این یه اونقدر کارای با مزه انجام میدی که هرچی بگم باز یه چیز از قلم می افته.. خبرهای جدید اینه که سومین دندونت تو 18 تیر (دندون جلو بالا سمت راستی)جوونه زد که خیلی اذیت شدی تب کردی و اسهال داشتی فدات بشم..یه هفته بعد یعنی 25 تیر هم دندون سمت چپی سرشو اورد بیرون که واسه اینم اسهال داشتی و خدارو شکر تب نکردی مبارک باشه خرگوشک من.. با تکون دادن سر سلام میکنی و با تکون دادن دست خداحافظی..با باز و بسته کردن مشتت میگی (بیا).با شنیدن اهنگ دست میزنی و میرقصی..شونه و گل ...
9 مرداد 1393

نه ماه در وجودم نه ماه در آغوشم

عشق کوچولو و بازیگوشم سلام نه ماهگیت مبارک خوبی وروجک...عزیز دلم ببخش دیر به دیر میام اصلا وقت نمیکنم بیام پشت لب تاپ.خیلی وقته به وبلاگ دوستان سر نزدم اگه هم برم فقط مطلبو میخونم و وقت نظر گذاشتن ندارم از همین جا از همشون عذرخواهی میکنم.. باران کوچولوی من حدود یه هفته است که اسهال داری و دو روزه تب میکنی بردمت دکتر و گفت ویروسه..الهی فدات بشم که مریض نشی..اگه دستم به اون ویروسه میرسید میدونستم چه کار کنم!!!!!!!!!!!!!!!!! قربونت برم سر دارو خوردن مکافاتی داریم که اون سرش ناپیدا.. خدارو شکر تبت قطع شده و همون خدا هم یاری میکنه و دخترم زود خوب میشه..وقتی مریض میشی منو بابا داغون میشیم عسلکم.. حالا بگم از شیطنتات که داغونشون...
8 تير 1393
1