نی نی ما دخمل طلاست
سلام دخمل گلم سلام پاره ی تنم سلام پرنسس کوچولوی من
امروز صبح مشخص شد که یه پرنسس تو وجودمه مامانی قربونت بره...
دیروز غروب با فاطمه جون و امیر مهدی کوچولوی ناز+خواهر فاطمه جون و دوتا گل پسراش(عرفان جون و فرهان جون)رفتیم نمایش عروسکی.خیلی جالب بود شما هم انگار فهمیدی کجایی هی تو وجودم شیطنت میکردی..
دیشب هم زنگ زدم به مامان سوری و مامان بزرگ تا باهم بریم سونو آخه اونام دلشون میخواست شما رو ببینن ساعت 9 وقت داشتیم اما دکتر ساعت 10 اومد من سومین نفر بودم رفتم دخل درازیدم به هزار مکافات منشی رو راضی کردم که دوتا مامانا باهام بیان دکتر گفت اشکالی نداره اما منشی مرغش یه پا داشت بالاخر راضی شد و دوتا مامانا اومدن ودکتر هم همه اعضای بدن شما رو بهشون نشون داد مامان سوری ومامان بزرگ کلی ذوق کردن بعدش هم که دکتر گفت شما گل دختری ذوقشون چند برابر شد آخه نه من خواهر دارم نه بابایی...بعدش هم عکس و فیلمت رو تو سی دی ریخت و اومدیم خونه همه افراد منتظری که قبلا گفتم رو با خبر کردم....
دایی هات از ذوق زنگیدن و تبریک گفتن اما بابای امیر مهدی چون یه کم خجالتیه با اس ام اس تبریک گفت..
مامانی فدای دخملش بشه....
بابایی بیاد عکست رو میذارم.. الانم میخوام برم مهمونی...........