ما اومدیم
سلام عشق کوچولوی ما
عزیزکم 92/9/16شنبه صبح تا 9.5 خوابیدی البته مامان میگه 8 بیدار شدی و منو نگاه کردی دیدی خوابم خوابیدی..بهت بعد از بیدار شدن استامینوفن دادم و ساعت 10/5 بردمت مرکز بهداشت..وزنت 5 کیلو بود قدت 56 و دور سرت 36 که خدارو شکر نرمال بود.
بعد هم واکسن دو ماهگی رو زدی وکلی هم گریه کردی و اشک از صورت ماهت میریخت و من هم که اصلا دل نداشتم ببینم داری درد میکشی یه گوشه واستادم و بعد از زدن واکسن اومدم پیشت و همینکه اومدم کنارت آروم شدی عزیز دلم..عکست قبل از رفتن به بهداشت
اینم عکس بعد از واکسن
اصلا مامان و اذیت نکردی منم مواظبت بودم تا تب نکنی و درد نکشی نفسم..اینجا هم یخ رو پاته
دو هفته خونه مامانی سوری بودیم..شما سرمای سختی خورده بودی ابریزش بینی داشتی و سرفه هم میکردی بردیمت دکتر و باز هم دارو..واسه همین واکسنت 11 روز دیر شد و الان خدارو هزار مرتبه شکر بهتری..وقتی که مریض شدی دماغت کیپ شده بود نمیتونستی نفس بکشی کلی گریه کردم و تا صبح بالا سرت نشستم دستگاه بخور رو روشن کردم هر بار با پوآر بینی کوچولوت رو تمیز میکردم تا بتونی راحت بخوابی..پنجشنبه . جمعه هم کلاس ارتقا درجه مربیگری داشتم که شما رو پیش مامانی سوری گذاشتم و رفتم ساری..اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود مامانی میگفت وقتی خواستی بخوایبی روسری م رو گذاشت رو شکمت و تو میخندیدی ومیخوابیدی معلوم بود که شما هم دلت واسه من تنگ شده بود.. بعد هم یه هفته موندیم خونه مامان مینا که از شانس ما من بدجوری سرما خوردم تب و لرز داشتم و گلو درد و سردرد سریع رفتم دکتر و دوتا پنی سیلین خوردم و5 روز تمام با ماسک بودم که نکنه خدای نکرده دوباره شما مریض شی..الالن خدارو شکر خوبم و شما هم خوبی..راستی دایی میلاد رفته کربلا ..زندایی هدی هم داره مامان میشه..
نفس مامان من بدون تو میمیرم..خیلیییییییییییییی دوستت دارم قشنگم..