باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

دختر نازم...

1392/12/1 19:13
نویسنده : سودابه
801 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم با تو سخن می گویم ‏
زندگی درنگهم گلزاریست ‏
و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏
گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
چشم تو اینه ی روشن فردای من است ‏
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‏
کس نگیرد زگل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم ‏
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند ‏
همه هستی سوزند ‏
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‏
انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ‏
بلبل عاشق نیست ‏
بلکه گلچین سیه کرداریست ‏
که سراسیمه دود در پی گل های لطیف ‏
تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد بر خا ک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک ‏
تو گل شادای ‏
به ره باد مرو ‏
غافل از باد مشو
ای گل صد پر من ‏
همه گوهر شکنند ‏
دیو کی ارزش گوهر داند ‏
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی ‏
دل به لبخند حرامی مسپار دزد را دوست مخوان ‏
چشم امید به ابلیس مدار ‏
ای گوهر تابنده بی مانند ‏
خویش را خار مبین ‏
اری ای دخترکم ‏
ای سراپا الماس از حرامی بهراس ‏
قیمت خود مشکن ‏
قدر خود را بشناس ‏
قدر خود را بشناس

(با تشکر از زهرا جون که اجازه کپی این متنو بهم داد)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نیلوفر
2 اسفند 92 12:04
شعرش نگران کننده بود مامان سودابه
سودابه
پاسخ
آره اما حقیقت زندگی همینه..یه روش تلخ و نگران کننده ست
مامی رها
2 اسفند 92 23:01
خواهش میکنم عزیزم........چه عکس خوشملی از باران جون گذاشتی....... راستی بدو بیا کارت دارم!!!!
سودابه
پاسخ
اومدم
مامان هلاله
4 اسفند 92 14:54
20
سودابه
پاسخ
مامانی با ذوق
5 اسفند 92 12:49
سودابه
پاسخ
negar
11 فروردین 93 0:16
ey jaaaaaaaaaaaaan azizam
سودابه
پاسخ