باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

24 هفته + تو

1392/3/21 13:21
نویسنده : سودابه
353 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وروجک به قول بابایی فوتبالیست من

بس که لگد میزنی...

حالا بگم از ماجرای دکتر رفتنمون:

یکشنبه که وقت دکتر داشتم ساعت 12.5 رفتم و تا ساعت 2.5 منتظر شدم اما از بس که شلوغ بود حالا حالاها نوبتم نمیشد شما هم که معلوم بود حسابی خسته شده بودی و هم گرسنت شده بود واسه همین از منشی یه وقت واسه دوشنبه ظهر گرفتم و اومدم خونه..

دیروز ساعت 1 با فاطمه جون رفتیم دکتر و خوشبختانه هیچکسی نبود و زود رفتیم پیش دکتر..

اول فشارمو گرفت بعدش هم سونو کرد که گفت همه چی نرماله بعدش هم ضربان قلبت رو شنیدیم اونقدر تند میزد که انگار کلی دویده بودی.بعدش وزن کردم که مثل ماه قبل 1.5 کیلو اضافه کرده بودم..

دکتر ازم پرسید که مشکلی دارم یا نه..منم گفتم نه فقط این فسقلی زیاد تکون میخوره دکتر خندید و گفت که خیلی خوبه این نشون میده که هم سالمه هم شیطون...

بعد یه آزمایش برای هفته بعد و همچنین کپسول امگا3 هم برام نوشت و اومدیم خونه..

دیروز هم دایی حسن(بابای امیر مهدی) واسه شما جقجقه و یه اسباب بازی و ستاره های فکری خرید اما خونه عزیز مامانیه به موقع عکسشو میذارم..احتمالا اسباب کشی داریم واسه همین هرچی که برات گرفته میشه رو فعلا میذارم خونه عزیز مامانی..

یک نمونه دیگه از شرین زبونی های امیر مهدی:

امیر مهدی:من میدونم شما میخواین کجا برید ؟

من:از کجا میدونی؟؟

امیر مهدی:مامانم بهم گفت.

من:خوب کجا ؟

امیر مهدی:میخواین برید پیش خانم دکتر تا ببینید نی نی حالش چطوره؟

من:عمه فدات شه آره عزیزم زود هم میایم شما پسر خوبی باشو مامان سوری رو اذیت نکن.

امیرمهدی:باشه .اما نمیخواد زود بیاین.

من:چرا؟؟

امیرمهدی:آخه باید بری پیش دکتر..اگه نی نی بزرگ شد اونو درش بیاری!!شما برید اما وقتی دارین میاین نی نی رو هم با خودتون بیارین!!!

و وقتی برگشتیم اما نی نی رو همراهمون ندید ناراحت شد و شاکی که چرا دیر کردین؟؟؟منم باید با خودتون میبردین تا منم نی نی رو از تلویزیون خانم دکتر میدیدم شاید میدید من اومدم میومد بیرون!!!!!!!!!! 

غروب هم گفت عمه بیا با من بازی کن..

من:عمه خستست نمیتونه وقتی نی نی اومد باهات بازی میکنه.

امیر مهدی:شما به جای نی نی با من بازی کن.

من:مگه میشه؟من که نی نی نیستم..

امیر مهدی:چطور به جای نی نی با من حرف میزنی..وقتی اون تکون میخوره میفهمی واسه من تکون خورد الانم باید به جای نی نی با من بازی کنی!!!!!!!

ومن دهنم بسته شد!!! 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ازاده
21 خرداد 92 15:40
بسلامتی سودابه جونم-خیلی جالبه ها
هفته هامون با همه
از دکتر نگو که یکشنبه 4 ساعت فقط تو مطب منتظر بودم-دیگه داشت حالم از گشنگی بهم میخورد


آره عزیزم با همیم..از این به بعد یادت باشه یه چیز با خودت ببری و بخوری تا گل پسرمون گشنه نمونه...

غزاله جونتون
21 خرداد 92 16:17
خوب به سلامتی که همه چی خوب بوده ایشالا مابقی هم به سلامتی تموم میشه.
منم کاملا حقو به امیر مهدی میدم.


ان شالله..

اب نبات
21 خرداد 92 17:39
خدا رو شکررررررررررررررررررر مامانی مهربون و دخملی ما در سلامتی کامل به سر می برن ..خوشحال شد م که جفتتون سالم و سر حالید عزیزم


مرسی عزیز دلم تو هم خیلی مواظب خودتون باش...

ونوشه
21 خرداد 92 20:09
ایشالله فسقلی خاله همیشه خوب باشه و خیلی زو بیاد
دم امیر مهدی گرم


مرسی خاله جون

نیلوفر
22 خرداد 92 0:15
عزیزممممممممم این متنت خیلیییی بامزه بود سودابه. کلی خندیدم. انشااله بچه ت همیشه سالم و سلامت باشه عزیزم. خدا رو شکر که بچه ی سالمیه. خواهرزاده منم اینطوری بود. تو شکم مامانش فوتبالیست بود الانم ماشالا برای خودش ترمیناتوری شده


مرسی نیلو جون..خدا خواهرزادتون رو براتون نگهداره..

سارا
22 خرداد 92 10:55
خدا رو شکر که همه چیز خوبه

راستی چه برادرزاده بلایی دارید خدا حفظش کنه



مرسی عزیزم

SaYa
23 خرداد 92 14:41
عزیزززززم سلام
هفته 24 مباااااارکه قربونت برم
خداروشکر که همه چی نرمال و خوبه عزیزم
و اینکه خداروشکر مشکلی نبوده
قربون این پسر بامزه که حرفاش کلی منو میخندونه
وچقدر خوب که یه عمع مهربون داره و مثل من نیست....


مرسی سایای عزیزم از این همه لطفت..

مامان ازاده
23 خرداد 92 17:43
آره عزیزم-این حرف همه ماماناس به نی نی هاشون-بذار تا بدونه که چقدر واسمون عزیزن


مرسی مامانی...

rasta
25 خرداد 92 22:47
آخی سودابه جون این امیر مهدیتون خیلی خیییییییییلی بانمکه
آدم ندیده عاشقش میشه با این دلبری ها و حرفای بانمکش
ببوسش این شیرین پسر رو


ممنونم مهربونم ایشالا گل پسری شما هم همینجوری خوش زبون بشه اون شیرین زبونی کنه ما فداش بشیم...