24 هفته + تو
سلام وروجک به قول بابایی فوتبالیست من
بس که لگد میزنی...
حالا بگم از ماجرای دکتر رفتنمون:
یکشنبه که وقت دکتر داشتم ساعت 12.5 رفتم و تا ساعت 2.5 منتظر شدم اما از بس که شلوغ بود حالا حالاها نوبتم نمیشد شما هم که معلوم بود حسابی خسته شده بودی و هم گرسنت شده بود واسه همین از منشی یه وقت واسه دوشنبه ظهر گرفتم و اومدم خونه..
دیروز ساعت 1 با فاطمه جون رفتیم دکتر و خوشبختانه هیچکسی نبود و زود رفتیم پیش دکتر..
اول فشارمو گرفت بعدش هم سونو کرد که گفت همه چی نرماله بعدش هم ضربان قلبت رو شنیدیم اونقدر تند میزد که انگار کلی دویده بودی.بعدش وزن کردم که مثل ماه قبل 1.5 کیلو اضافه کرده بودم..
دکتر ازم پرسید که مشکلی دارم یا نه..منم گفتم نه فقط این فسقلی زیاد تکون میخوره دکتر خندید و گفت که خیلی خوبه این نشون میده که هم سالمه هم شیطون...
بعد یه آزمایش برای هفته بعد و همچنین کپسول امگا3 هم برام نوشت و اومدیم خونه..
دیروز هم دایی حسن(بابای امیر مهدی) واسه شما جقجقه و یه اسباب بازی و ستاره های فکری خرید اما خونه عزیز مامانیه به موقع عکسشو میذارم..احتمالا اسباب کشی داریم واسه همین هرچی که برات گرفته میشه رو فعلا میذارم خونه عزیز مامانی..
یک نمونه دیگه از شرین زبونی های امیر مهدی:
امیر مهدی:من میدونم شما میخواین کجا برید ؟
من:از کجا میدونی؟؟
امیر مهدی:مامانم بهم گفت.
من:خوب کجا ؟
امیر مهدی:میخواین برید پیش خانم دکتر تا ببینید نی نی حالش چطوره؟
من:عمه فدات شه آره عزیزم زود هم میایم شما پسر خوبی باشو مامان سوری رو اذیت نکن.
امیرمهدی:باشه .اما نمیخواد زود بیاین.
من:چرا؟؟
امیرمهدی:آخه باید بری پیش دکتر..اگه نی نی بزرگ شد اونو درش بیاری!!شما برید اما وقتی دارین میاین نی نی رو هم با خودتون بیارین!!!
و وقتی برگشتیم اما نی نی رو همراهمون ندید ناراحت شد و شاکی که چرا دیر کردین؟؟؟منم باید با خودتون میبردین تا منم نی نی رو از تلویزیون خانم دکتر میدیدم شاید میدید من اومدم میومد بیرون!!!!!!!!!!
غروب هم گفت عمه بیا با من بازی کن..
من:عمه خستست نمیتونه وقتی نی نی اومد باهات بازی میکنه.
امیر مهدی:شما به جای نی نی با من بازی کن.
من:مگه میشه؟من که نی نی نیستم..
امیر مهدی:چطور به جای نی نی با من حرف میزنی..وقتی اون تکون میخوره میفهمی واسه من تکون خورد الانم باید به جای نی نی با من بازی کنی!!!!!!!
ومن دهنم بسته شد!!!