باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

لیله الرغائب

1392/2/26 19:46
نویسنده : سودابه
278 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناز مامانی 

امروز صبح که از خواب پاشدم بعد خوردن صبحونه  شروع کردم به تمیزکردن خونه 

بعد جارو کشیدم 

ظرفهارو شستم 

بعد هم یه دوش حسابی 

حول و حوش ظهر بود که بابایی زنگید و گفت که با خاله آزاده و همسریش (همکارای بابایی) بریم بیرون  منم قبول کردم و سریع یه ناهاری خوردم و آماده شدم ساعت 3 اومدن دنبالمون و 4 تایی +شما و فسقلی خاله آزاده که معلوم نیس گل به سره یا گل پسر رفتیم زیارو..  اونجا یه زیارتگاه داره (ایشالا وقتی اومدی میبرمت اونجا) زیارت کردیم و نماز خوندیم اونجا واسه همه مامانا دعا کردم چه مامانایی که منتظرن نی نی بیاد تو دلشون  به خصوص ماما طهورا و نیلوفر جون و خاله غزاله چه اونایی که نی نی تو راه دارن و چه مامانایی که نی نی شون زمینی شده و کنارشونه..ایشالا خدا تو این شب عزیز که شب آرزوها هم هست همه مامانا رو به آرزوشون برسونه..

بعد زیارت رفتیم تو جنگل یه عصرونه مختصری زدیم به بدن  و برگشتیم..

کلی خوش گذشت و خندیدیم.

دست خاله آزاده و عمو امیر درد نکنه ایشالا برا نی نی کوچولوش جبران  کنیم 

شما هم تو شمک مامانی خوشحال بودی هر وقت هم بابایی میپرسید همسایه (یعنی شما)خوابیده یا نه شمام انگار صدای بابایی رو میشنیدی با ورجه وورجه هات به ما میفهموندی که بیداری فدات شم.. 

امروز صبح زنگیدم به فاطمه جون و امیر مهدی گوشی رو برداشت بهش گفتم کجا بودی گفت حمام منم به شوخی گفتم لباس تنت نیست؟اونم فکر کرد من دارم میبینمش گوشی رو گذاشت. قربونش برم..  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ماماطهورا
27 اردیبهشت 92 14:19
قربونت برم سلام هميشه به گردش و خوشي انشالله پرسنسس خاله سالم و سلامت بياد بغلت و ماهم ببينيمش فداش بشم .مهربونم مرسي كه برام دعا كردي زيارتت هم قبول


خدا نکنه خاله جون..خواهش میکنم

ونوشه
27 اردیبهشت 92 22:08
زیارتت قبول حالا دیگه فقط واسه مامانا دعا میکنی؟؟
یه دعایی هم واسه ما میکردی!!


الهی قربونت برم دوستم تو رو هم یادم بود عزیزم

اسماء
28 اردیبهشت 92 12:50
زیارت قبول حاج خانوم
التماس دعا
همیشه به خوشی[ت]


مرسی اسما جون همچنین واسه شما