با تاخیر اومدم
سلام کوچولوی مامان
خوبی عزیزکم
این روزا یه کم درگیر خریدات بودیم اینترنت هم بازی در میاورد و نشد بیام خبرا رو بدم..
اول اینکه تکون خوردنات کمتر شده اما منظم تر این نشون میده که بزرگ شدی عشقم
دوشنبه خاله غزاله اومد اینجا و باهم رفتیم بازار و گشتیم.
دوم اینکه سه شنبه مصادف با 25 هفتگی جنابعالی در وجودم با عزیز مامانی و بابایی علی رفتیم بازار و یه سری خرید کردیم..دست هردوتاشون درد نکنه....هووووررررررراااااااااااااا
برات کالسکه سرویس خواب-لباس-لوازم بهداشتی گرفتیم ..مبارکت باشه
مونده اسباب بازی هات
4شنبه هم با بابایی رفتیم پیاده روی و بابایی یه پیراهن خوشکل موشکل واسه دخملش خرید دست بابایی هم درد نکنه
دیروز هم رفتیم سرویس چوب رو انتخاب کردیم همون گل لاله رنگ صورتیش..امیدوارم خوشت بیاد قشنگم...
امروز صبح هم بابایی رفت تا به بابابزرگ کمک کنه چون اسباب کشی مغازه داشت هنوز نیومد
امشب هم عروسی دوستم خاله زکیه ست که میدونم خوش میگذره چون همه دوستام هستن...
فردا هم آزمایش دارم اما چون 12 ساعت ناشتایی داره نمیرم آخه معلوم نیس کی شام بخوریم میذارم یکشنبه میرم..
دیگه فکر نکنم ناگفته ای مونده باشه..
آها چرا یکی مونده اینکه یه جا خونه دیدیم و پسندیدیم و فردا مشخص میشه که از اینجا رفتنمون حتمیه یا نه...
مامانی خیلی مواظب خودت باش عاشقتم
عکسای خریدات رو هم بعدا میذارم برات