باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

خاله آزاده مبارکههههههههههههههههههههههه

سلام عزیز دل مامان خوبی قشنگم؟؟ دیشب نی نی خاله آزاده و عمو امیر(همکارای بابایی) رخ نمود و مشخص شد که گل پسره.. مبارکت باشه خاله آزاده.. خیلی خوشحالیدم آخه خاله آزاده پسر دوست داشت.. ایشالا به سلامتی بیاد پیش مامان و باباش.. امروز وقت دکتر داریم مامانی بریم ببینیم شما در چه حالی؟؟ و اینکه چرا اینقدر تو شکم من ورجه وورجه میکنی؟؟؟؟ راستی دو هفته پیش مامان بزرگ زحمت کشید و برا شما یه دست لباس خرید.. شنبه هم یکی از بچه های باشگاه به اسم پریسا که 7 سالشه واسه شما یه عروسک آورد دست هردوتاشون درد نکنه..اینم عکسا:    اینم عروسکی که پریسا برات آورد که یه شعر قشنگ هم میخونه:     ...
19 خرداد 1392

کش مکش من و بابایی سر انتخاب اسم

پرنسس مامانی الان 5 ماه و نیمه که اومدی تو وجودم  اما هنوز اسمی نداری.. من از همون اول دلم میخواست برات اسم انتخاب کنیم اما بابایی همش میگفت بذار جسیتش معلوم شه.. حالا هم که 1 ماهه فهمیدیم عزیز دلمون دخملیه بابایی رضایت نمیده به انتخاب اسم.. میگه بذاریم ماه آخر انتخاب کنیم تا همه سورپرایز بشن ..منم ناچارا قبول کردم امان از دست بابات.. قرار شد من دوتا اسم و بابایی یه اسم انتخاب کنه و بنویسیم رو کاغذ و نفر سوم  یکی رو برداره تا اسمت مشخص شه.. اینم یه نمونه از کارای عجیب و غریب بابایی علیرضا.. من یه چندتایی اسم مد نظرم هست حالا از مامانای گلی که وبلاگمونو میخونن هم خواهش میکنم اگه اسم خوبی مد نظرشون هست بهمون کمک کن...
16 خرداد 1392

چهارمین سالروز عقد من و بابایی

چه بی اندازه میخوامت♥ چقدرخوب عاشقم کردی♥ توازتوخلوت شبهام یه دنیا بغض وکم کردی♥ چه بی اندازه درگیره نگاه آسمونیتم♥ چه توخواب وچه بیداری به دنبال نشونیتم♥ یه دنیاازتو ممنونم برای این همه شادی♥ چه سرشارم ازعطرتو,تو به من زندگی دادی♥ چه بی اندازه خوشحالم جهان ماله منه امشب♥ کسی خوشبختی مارو,بهم نمیزنه امشب♥ چه بی اندازه آرومم چشات ازعشق لبریزه♥ ببین امشب برای ما چقدر خاطره انگیزه♥ برای این عشق رویایی یه دنیا ازتو ممنونم♥ توهم حس منوداری تو چشمات اینو میخونم♥    سلام دخمل مامان 4 سال پیش در چنین روزی من و بابایی به...
16 خرداد 1392

سرگرمی وبلاگی

نیلو جون زحمت کشید و منو به این بازی دعوت کرد مرسی از اینکه منو انتخاب کردی دوست خوبم..   1-بزرگترین ترس تو زندگیت چیه؟ از دست دادن اونایی که دوسشون دارم 2-اگه 24 ساعت نامرئی بشی چیکار می کنی؟ میرم خونه های اطراف یه سرکی میکشم!!!!!!!!!!!!!!!!!! 3-اگه غول چراغ جادو توانایی بر آورده کردن 5 الی 12 حرف رو داشته باشه چیه؟ خوشبختی همه 4-از میان اسب و پلنگ و عقاب کدومو دوست داری؟ اسب 5-کارتون مورد علاقه ی کودکیت چیه؟ آن شرلی 6-در پختن کدوم غذا مهارت نداری؟ املت!! 7-اولین واکنش موقع عصبانیتت چیه؟  گریه 8-با مرغ،اورانیم،دریا و خسته جمله بساز چقدر گشنم شد!!!!! 9-دو بیت شعر که خیلی دوست داری برای با...
15 خرداد 1392

بیست و سه هفتگی دخملی مامان

        خدایا فرشته ی آسمونیت رو به ما سپردی! باشد که قدردان باشیم.. خدایا !... همراه همیشگی ام باش و بهترین ها را مثل همیشه به من هدیه کن ... من بی تو هیچم ای خدای بیکران مهربان... خدای من ! حمایتم کن !...مواظبم باش !... دستم بگیر و مرا به سوی نور هدایت کن... همان نوری که سراسر عشق توست... خدایا !.... میدانی ؟!...کاش میدانستی !...اما تو همیشه از دل ها آگاهی...پس مطمئنم که میدانی ! آنچه را که در دل و جانم میگذرد ! که.... سخت به مهر و محبت و توجه ات نیاز دارم ! سخت بر تو عاشقم ! و سخت دوستت دارم. خدایا !.... تو را شکر و سپاسی بی حد می گویم برای هر آنچه که به من عطا کردی ای مهربان قدرتمند. &n...
14 خرداد 1392

بابایی اومد

سلام خوشگلم بابایی دیشب از رشت اومد و مستقیم اومد خونه عزیز مامانی بعد شام هم اومدیم خونه منم که دلم حسابی تنگ شده بود به محض ورود به خوونه پریدم بغل بابایی و بابایی هم کلی شما رو بوسید معلوم بود که اونم حسابی دلش واسه ما تنگ شده بود.. شما هم کلی واسه  بابایی خودتو لوس کردی و بابایی هم قربون صدقت میرفت  خونه عزیز مامان هم خیلی خوش گذشت امیر مهدی هم در بست پیشمون بود و شیرین زبونی میکرد عمه فداش بشه.. یه نمونه  از شیرین زبونیاش: فاطمه جون خطاب به من:امیر مهدی زندگیش در دو چیز خلاصه میشه:یکی بازی با کامپیوتر و یکی دیگه شبکه پرشین تون امیر مهدی:نه مامان..زندگی من سه چیزه یکی کامپیوتر یکی  پرشین تون ...
11 خرداد 1392

...

بابایی رفت رشت...دلم براش تنگ شده از همین الان. من و شمام منتظریم دایی محسن بیاد دنبالمون بریم خونه عزیز مامانی...  ...
9 خرداد 1392

وجودم

 بوی عطر سیب همه جای خونمونو پرکرده،حس و حال عجیبی داریم ،حس لمس عشق با نوک انگشتمون،حس مادر شدن،حس پدر بودن،حس زیبای مالکیت و محافظت.حس انتظار و در نهایت شکر گذاری به درگاه خدا برای بودنت ،برای وجود نازنینت     زندگی چیست؟ زندگی فرصت خندیدن دل زندگی گریه شوق از پی وصلت عشق زندگی گریه نوزادی است در لحظه زایش به زبان دل خویش زندگی غلغله جوشش آب داخل ظرف سماور به کنارش قوری زندگی تابش نوری است در صبحدم زایش خورشید که به رقص آوردش گرد و غبار زندگی شرشره آب روان چونکه بر سنگ خورد آیدش نغمه زیباش به گوش زندگی تیرگی ابر کبود مژده بارش باران زیاد بر تن شاخه افسرده ز باد زندگی شعله شمعی است که در ظلمت...
8 خرداد 1392