باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

مامان فدای ضربان قلبت میشه........

1392/1/22 14:33
نویسنده : سودابه
418 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

27 اسفند رفتم سونو گرافی اما بابائی نتونست بیاد واسه همین با فاطمه جون رفتم.وقتی نوبتم شد رفتیم داخل و آماده شدم واسه سونو.دکتر دستگاه رو رو شکمم گذاشت و دنبالت گشت من قلبم داشت از سینه میومد بیرون میترسیدم بگه شرایط خوب نیست به دهن دکتر نگاه میکردم اما هیچی نمیگفت و این منو بیشتر میترسوند هر چند لحظه یه بار خیره میشد به صفحه مانیتور و منو بیشتر میترسوند تا اینکه بالاخره به حرف اومد و گفت همه چی خوبه رشدش هم خوبه.یه نفس راحت کشیدم  خیالم راحت شدوبعد صدای مانیتور رو زیاد کردو صدای قلب کوچولوتو شنیدم از گوشه چشمم یه قطره اشک سرازیر شد .باورم نمیشد این صدای قلب همه زندگی منه...بعدش رفتیم بازار و و یه کم خرید کردیم و اومدیم خونه.وقتی بابایی اومد بهش گفتم و کلی دلشو سوزوندم ...اینم عکس سه ماهگیت تو شکم مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

arezoo
4 اردیبهشت 92 11:33
سلام.ای جونم وقتی این مطلبتو خوندم اشکم در اومد.منم منتظرم 29 اردیبهشت سونو قلب دارم.واسم دعا کن




حتما عزیزم.خیلی حس خوبیه..راستی آدرستو نذاشتی لینکت کنم