5 ماهگی باران +اولین غذا
عزیزکم الان که دارم مینوسم شما خوابیدی و منتظرم بیدار شی تا بریم خونه مامانی مینا.. قشنگترینم امروز 5 ماهه شدی و واسه خودت خانمی شدی.. پاهاتو رو هم میکوبی و با دستت به همه چی ضربه میزنی. هرچی که به دستت رسید میبری تو دهنت وقتی میذارمت تو روروئک اولین کاری که میکنی دهنت و باز میکنی و فرمون روروئکه که قربونی دهنت میشه.. هرچی که به دستت یدم پرت میکنی و میخندی.وقتی رو پاهام میذارمت بشین و پاشو میکنی و با قدرت تمام دوتا پاهاتو فشار میدی و میپری بالا..یه کوچولو سینه خیز میری اما هنوز نتونستی رو نشستنت مسلط بشی. چند روز پیش داشتم ناهار میخوردم همچین زل زدی بهم که دلم رفت یه استخوون دادم دستت طوری میخوردی که انگار...
دختر نازم...
دخترم با تو سخن می گویم زندگی درنگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صدرنگ امید گل فردای بزرگ گل فردای سپید چشم تو اینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد بر خا ک ...
و اینک عکسهای آتلیه
مامان عاشق این عکسته قربون ژستت برم من.. ...
پیشرفتهای دلبند مامان
دخمل بازیگوش من خوبی؟؟؟ این روزا ورجه ورجه هات خیلی زیاد شده..ماشالله سحر خیزی و 8 صبح بیداری!!!!!!! میخوام بهت بگم از کارایی که تو 135 روزگیت انجام میدی: قربونت برم که منو خوب خوب میشناسی و به هر طرف که برم چشم ازم بر نمیداری. سه روز پیش گذاشتمت تو روروئک تا خونه رو جارو بکشم دیدم داری حرکت میکنی خودت کلی ذوق کرده بودی و میخندیدی.لابد با خودت میگفتی آخ جون خودم میتونم راه برم و منت کسی رو نمیکشم!!!!! خودت در حد 4-5 ثانیه میشینی.. غلت میزنی و برمیگردی به حالت اولت.. پاهاتو با دستات به دهنت نزدیک میکنی اما هنوز موفق نشدی ببری تو دهنت!! وقتی سفره میندازیم اول از همه شما دهنت میجنبه و ما مجبوریم پشت به ش...
زیباترین فرشته ی خدا
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :  ...
...
به جز حضور تو، هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفته ام، حتی عشق را..... ...